اسناد ومدارك تاريخي حكايت از آن دارند كه جايگاه
اوليه طايفه مكوند در سردسير حدود دژسپيد ممسنى
وگرمسير آنها در ماهور ميلاتى قلعه گل و قلعه جلادكان
بوده. (ناحيه اى درنزديكي شمال سردشت زيدون).در
اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم ميلادي طايفه مكوند
به همراه برخي طوايف ديگر از جمله (ممبيني، بتوندي،
گتوندي، تمبي و...) به دعوت يكي از علماي معروف
كهگيلويه به نام (ميرعلي اسماعيلي) براى حمايت از (نواده
دروغين شاه سلطان حسين صفوي) يعني »صفي ميرزا
«جهت جنگ با نادر شاه وارد دهدشت شدند. » البته با
توجه به شرايط سخت اقتصادي آن زمان ميتوان گفت كه
يكي از دلايل اصلي حضور مردم در اين جنگ هاي داخلي،
رهايي از جور و فشار حاكمان و خوانيني بوده كه همواره
مردم را براي گرفتن مالياتهاي زياد تحت فشار قرار مي
دادند. لذا مردم از هر بهانه اي براي رهايي از اين فشار ها
استقبال مي كردند .«
بهر روي در اين برهه تاريخي ، طوايف مختلف بختياري
جهت جنگ با نادر اتحاديه وسيع و پر قدرتي را به وجود
آوردند . طوايفي كه دراين اتحاديه شركت داشتند عبارت
بودند از: (مكوندي، ممبينى ، بتوندى ، گوتوندى ، گل گيرى
، تمبى ،سادات ميرسالارى، سادات مير على، طايفه اولاد
ميرزا على بويراحمدى، طايفه كاى گيوى كراييها بويراحمدى،
طايفه جاويد ممسنى، طايفه بكش ممسنى وطايفه مصيرى،تا
مرادى و بابكانى ) .
نادرشاه زماني از موضوع اتحاد طوايف مختلف بختياري
با خبر شد كه با تمامي قواي جنگي خود مشغول جنگ
با عثماني ها بود. لذا ، او كه نمي توانست همزمان در دو
جبهه قدرتمند بجنگد به ناچار در تاريخ 23 اوكتبرسال 1733
مجبور به ترك مخاصمه با پادشاه عثماني گرديد. وپس از
انعقاد قرارداد صلح، با تمام قوا وتجهيزات خود به سمت
دهدشت حركت كرد.
جنگ هاي زيادي در دهدشت اتفاق افتاد و طوايف
بختياري رشادت هاي بسياري از خود نشان دادند . ولي
همانگونه كه مي دانيد نادر يك نابغه جنگي بود و سرآمد
اقران در اين زمينه ،كه تاريخ به مانند او در امور جنگي
و كشور گشايي كمتر سراغ دارد. لذا در تاريخ 10 ژانويه
1734 جنگ دهدشت با شكست ايلات متحده بختياري
خاتمه پذيرفت . و نادرشاه كه در ابتدا دستور قتل عام تمامي
ايلات بختياري را داده بود با پادرمياني منشي الممالك (
ميرزا مهدي استر آبادي ) از اين امر صرف نظر كرد. ولي
دستور داد طوايف مكوندي و ممبيني ( به دليل مقاومت ها ي
زيادي كه در مقابل او كرده و باعث شده بودند لشكر نادري
متحمل خسارات فراوان گردد) غارت شوند.
گال گال اسبم و ناله ي تفنگم
صد سوار نادري نياي وَجنگم
به دستور نادر بزرگان و كدخدايان اين دو طايفه را در روز
18 ژانويه 1734 گردن زدند. انسان هاي شجاعي همچون :
قايد بهمن،ملالا محمد زمان مكوندى ، ميرزا شفيع ، ملالا محمد
رحيم، قايد على بنده ممبينى ، ملابيژن بابكانى.
همچنين برخي از متمردين بويراحمدى طبق امر نادر در آن
روز در دروازه هاى مختلف دهدشت به دار آويخته شدند.
او دستور داد زبان ملالااسفنديار مكوندى را بريده ودهانش
را با نخ بدوزند. زيرا او شاهنامه رابا صوتى بسيار خوش
ميخواند. مى گويند وقتى كه او اشعار رزمي شاهنامه را مى
خواند شنوندگان به طورى تحريك مى شدند كه خودرا از
طبقه سوم »قلعه ديل « براى حمله به دشمن به پايين مى
انداختند. نادر همچنين دستور داد در دهان ملالا رضاقلى
ممبينى كه او نيز شاهنامه واشعار حماسى لرى ميخواند و
جنگجويان را وادار به حمله وپايدارى مينمود سرب مذاب
بريزند.
نادر براي از بين بردن باقيمانده قواى دو طايفه مكوندى
وممبينى دستور كوچ آنان راصادر كرد . وبنا به امر او
باقيمانده اين دو طايفه و وابستگان آنها، به ناحيه »اشك
زركرمان « تبعيد شدند.مامور اجراى حكم اين كوچ اجبارى
»بابا خان چاپشلو « انتخاب گرديد كه از بستگان شاه و مورد
اعتمادش بود.
نى تَرم بار بونم بورگه پارى
حكم وابى ز نادرشاه ايل مال ببارى
مو اويدم بدهدشت سازم عمارت
ايل شاهى مكوند رهد به غارت
در اولين مرحله كوچ به دليل عبور از گردنه هاي برف گير
و صعب العبور زاگرس ، سرما و كمبود آذوقه تعداد زيادي
ازاين مردم پاك وشجاع از پاي در آمدند . بنا به روايتي
مي گويند در آن كوچ اجباري از هر چهار نفر فقط يك نفر
زنده ماند. سرانجام با پادرمياني بعضي از بزرگان صاحب
نفوذ، نادر امر به بخشودگي اين طوايف و توقف كوچ را
داد. و آنها در محلي نزديك به اصفهان(در فاصله بين داران
و فريدن) استقرار يافتند و به مدت شصت سال در آن جا
ماندند و.....